ﺩﯾﺸﺐ ﭘﻠﯿﺲ ﺟﻠﻮ ﻣﺎﺷﯿﻨﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ
ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮ، ﺑﻪ ﭘﻠﯿﺴﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ
ﮐﯿﻢ؟
ﮔﻔﺖ : ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯽ؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﯾﻌﻨﯽ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ؟
ﺭﻧﮕﺶ ﺯﺭﺩ ﺷﺪ، ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ، ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﮕﻪ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ﯾﻪ ﭘﺮﻧﺪﻡ، ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ، ﺗﻮ ﺑﺎﻏﻢ ﺑﺎﺷﯽ ??.
ﺟﺮﯾﻤﻢ ﻧﮑﺮﺩ .
ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ، ﮔﻔﺘﺶ ﺑﺮﻭ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎﺕ
ﺑﺪﻩ

عشق به دنبال هیچ بهانه ای نیست.....
ناگهان برقلبت هجوم می آورد.....
شاید گاهی خودت هم ندانی که چرا او را دوستش داری......
نگاهش.....لبخندش....حرف هایش......
همین ها کافیست که اسیرش شوی.....
هیچ نیازی به او نداری.....
اما نمیدانی چرا دلت میخواهد که باشد....بماند....و شاید هم کمی نزدیک تر شوید....
اما می ایستی....میترسی.....و خودت را انکار میکنی.....
و گه گاهی هم او را .....
نمیخواهی که دیگر هیچ کسی فکرت را درگیر کند.....
از شکست میترسی.....از همین آدم ِ ناشناخته ای که هیچ نیازی به او نداری.....
دیگر نگاه نمیکنی.....
نگاه ها انرژی های ناشناخته ای دارند....
سردرگمت میکنند.....
سرت را پایین خواهی انداخت.....
حواست را پرت خواهی کرد.....
تصمیم میگیری به گوش هایت اعتماد کنی.....
و شاید دلت میخواهد که او اسمت را صدا بزند......
همان گونه ای که دلت میخواست.....
و چقدر در دلت خواهی گفت که ایکاش او پایبندِ احساسش بماند.....

"یاسمن جعفرآقائی"

...

ﻏﻀﻨﻔﺮ ﯾﻪ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﺑﺮﺍ ﮐﺸﺘﻦ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺵ ..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﯿﮑﻪ ﺗﯿﮑِﺶ ﻛﻨﻰ ﺑﺮﺍ ﮐِﺒﺎﺏ؛ﻗﻮﺭﻣﻪ ﻭ
ﺩﻳﺰﻯ،ﻛﻠﻪ ﭘﺎﭼﻪ ﺷﻢ
ﺗِﻤﻴﺰ ﻛﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻥ، ﺭﻭﺩﻩ ﻭ ﻣَﻌﺪﺷﻢ ﺑﺬﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺮﺍ
ﺳﯿﺮﺍﺑﯽ؛ﭘﻮﺳﺘﺸﻮ ﺑﺎﺧﻮﺩﺕ ﻧﺒِﺮﻳﺎ ! ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﻢ،
ﭘﺸﻜﻼﺷﻢ ﺑﺮﺍ ﺑﺎﻏﭽﻪ،ﺁﺷﻐﺎﻻﺷﻢ ﺑﺮﺍ ﮔﺮﺑﻪ، ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺎﺷﻢ ﺳﻮﭖ
ﻣﯿﭙﺰﯾﻢ .
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺭﺳﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻩ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ غضنفر ميندازه: ﻭ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺻﺪﺍﻣﻢ ﺿﺒﻂ ﮐﻦ ﺑﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍ ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ...:||

اصفهانيه: الو اسمال هس؟
تهروني: نه بيرونه!
اصفهانيه: تو کيشي؟
تهروني: نه تهرانم! ا
اصفهانيه: نه، ميگم کيشميشي؟ ...
تهروني: کيشميش خودتي!
اصفهانيه :آچه جفنگ ميگوي؟ ميگم چيکارشي!

راههايي كه به ديگران بفهمانيد مريض هستيد

1- روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنيد تا همه از خواب بپرن (اين روش براي افرادي كه غير از ساديسم رگه هايي از ماژوخيسم هم دارن پيشنهاد ميشه)

2- وقتي كسي در يك جمع جوك تعريف ميكنه بلافاصله بگيد خيلي قديمي بود

3- وقتي ميخواين برين دست به اب با صداي بلند به اطلاع همه برسونين

4- وقتي از كسي ادرسي رو ميپرسين بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوي چشش از يه نفر ديگه بپرسين

5- كرايه تاكسي رو بعد از پياده شدن و گشتن همه ي جيب هاتون به صورت اسكناس ده هزاري پرداخت كنيد

6- توي اتوبان و جاده روي لاين منتهي اليه سمت چپ با سرعت 50 كيلومتردر ساعت حركت كنيد

7- به كسي كه دندون مصنوعي داره بلال تعارف كنيد

8- وقتي با بچه ها بازي فكري ميكنين سعي كنيد از اونها ببريد

9- اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرايشگرتون تعريف كنيد

10- وقتي دوستتون رو بعد از يه مدت طولاني ميبينيد بگيد واي چقدر پير شدي

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻦ ﺑﺪﻭﻧﯿﻦ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻛﺎﺭﺗﻮﻧﻬﺎﯾﯽ ﻛﻪ ﺗﻮﯼ
ﺑﭽﮕﯽ ﺩﻳﺪﻳﻢ ﭼﯽ ﺷﺪ؟
- ﺁﻟﯿﺲ ﺷﻮﻫﺮ ﮐﺮﺩﻩ، ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﯾﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﻘﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺁﭘﺎﺭﻧﻤﺎﻥ ۵۰
ﻣﺘﺮﯼ ﺳﺎﺩﻩ !
- ﺁﻥ ﺷﺮﻟﯽ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺟﺮﺩﻥ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺤﻠﻪﺀ ﺑﺎﻻﯼ ﺷﻬﺮ
ﺷﻌﺒﻪ ﺯﺩﻩ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺟﯿﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﮔﺮﯾﻢ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻣﻮﻫﺎﯼ
ﻋﺎﻟﯽ .
- ﺍﯼ ﮐﯿﻮﺳﺎﻥ ﺑﻨﮕﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﺨﺶ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺗﻌﻄﯿﻠﻪ !
- ﺗﺎﻡ ﻭ ﺟﺮﯼ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺷﺪﻥ !
- ﺟﯿﻤﺒﻮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺭﺩﻩ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﻧﺵ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﯾﺮ !
- ﺣﻨﺎ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺪﻩ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﮐﻨﺎﺭﺵ !
- ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺀ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺭﻧﺴﺖ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻣﻮﻧﻦ . ﻫﺮ ﺳﻪ ﺗﺎ
ﺑﭽﻪﺍﺵ ﺭﻓﺘﻦ ﺧﺎﺭﺝ، ﻫﻤﺴﺮ ﺩﮐﺘﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﯾﻀﻪ !!!
- ﺭﺍﺑﯿﻦ ﻫﻮﺩ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺷﻬﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ
ﺷﺮﺍﺭﺕ ! ﻫﻔﺘﻪﺀ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺍﻋﺪﺍﻣﺶ ﻣﯽﮐﻨﻦ !
- ﻟﻮﮎ ﺧﻮﺵﺷﺎﻧﺲ ﻃﯽ ﯾﻪ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﯾﻪ
ﺻﺤﻨﻪ ﻗﺘﻞ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﺒﺮﺋﻪ
ﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﻵﻥ ﻫﻢ ﺳﻠﻮﻟﯽ ﺩﺍﻟﺘﻮﻥﻫﺎ ﺷﺪﻩ !
- ﭘﺖ ﻭ ﻣﺖ ﺩﮐﺘﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻵﻥ ﺟﺰﻭ
ﻫﯿﺌﺖ ﻋﻠﻤﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻨﺪ

سوارتاکسی شده بودم راننده داشت ازتجربیاتش میگفت منم انگشتم رومیزدم روداشبورد برگشت گفت:چیکار میکنی؟ گفتم :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دارم لایک میکنم دیگه هیچی نگفت...